Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مشرق»
2024-04-30@13:09:46 GMT

اسرارقتل خانم مهندس در سینه مرد جوان +عکس

تاریخ انتشار: ۲۳ دی ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۶۵۶۱۶۹۰

اسرارقتل خانم مهندس در سینه مرد جوان +عکس

شراکت دختر و پسر جوان تحصیلکرده سرانجام خوبی نداشت و اختلاف‌های آنها بعد از 4 سال کار، با قتل دخترجوان پایان یافت.

به گزارش مشرق، چند روزقبل والدین یک دختر اراکی ساکن ساری، وقتی پس از چند روز تماس با تلفن‌های دخترشان نتوانستند با او ارتباط برقرار کنند با نگرانی و برای پیگیری وضعیت دخترشان راهی ساری شدند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

پدر و مادرخانم مهندس پس از به دست آوردن نشانی محل شرکت دخترشان به آنجا رفتند.مدیر شرکت که پسر جوانی از اهالی ساری بود وقتی در برابر پرسش‌های پدرومادر پروانه قرار گرفت با خونسردی گفت: «او تا یک هفته قبل در شرکت کارمی کرد اما پنجشنبه 30 آذر، ناگهان پیامی تلفنی برایم فرستاد و با اعلام خداحافظی گفت که به اراک بازمی‌گردد.

بازداشت مهندس جوان

با اعلام شکایت والدین دختر ناپدید شده، تیمی از مأموران جنایی پلیس آگاهی مازندران رسیدگی به پرونده را دردستور کار قرار دادند. تا اینکه ماجرای ارتباط دوستانه خانم مهندس و مدیرشرکت فاش شد. بازپرس ویژه قتل دادسرای عمومی و انقلاب ساری نیز دستور بازداشت مدیرعامل شرکت را صادر کرد.پسر 29 ساله وقتی از سوی کارآگاهان تحت بازجویی قرار گرفت درباره نحوه آشنایی‌اش با پروانه گفت: «هر دونفر ما در رشته رایانه در دانشگاه ساری مشغول به تحصیل بودیم که مدتی پس ازآشنایی ارتباط‌مان بیشتر شد. بعد از پایان درس و دانشگاه تصمیم گرفتیم به اتفاق هم شرکتی تأسیس کرده و در همین ارتباط با هم کار تجاری انجام بدهیم. چهار سال بود که با هم شرکت داشتیم و در این مدت مشکلی به وجود نیامده بود.تا اینکه چند روز قبل او بی‌مقدمه پیامی برایم فرستاد و با خداحافظی از من گفت می‌خواهد به شهر خودش بازگردد و بعد هم برای حساب و کتاب بازخواهد گشت. اما تا به امروز خبری از او نشده است و من نمی‌دانم پروانه کجاست.!»کارآگاهان با توجه به طرح این ادعا از سوی مرد جوان، تلفن همراه او را مورد بررسی قرار دادند که پیامک مورد ادعای وی در گوشی‌اش دیده شد. اما زمان ارسال پیامک که نیمه شب بود، شک مأموران را برانگیخت.

به همین خاطرتحقیقات و بازجویی تخصصی از تنها مظنون پرونده ادامه یافت تا اینکه سرانجام پسرجوان وقتی تمامی دلایل، مدارک و مستندات پلیس را علیه خود دید لب به اعتراف تلخی گشود و راز هولناکی را فاش کرد.

جدل خونین نیمه شب

 مهندس جوان در اعتراف‌هایش گفت: «آخرین روز آذر 96 هنگامی که به همراه شریک تجاری‌ام در دفتر شرکت بودیم بر سر مسائلی با هم دچار اختلاف شدیم. دامنه این اختلاف به جرو بحث‌های طولانی انجامید که سرانجامش داد و فریادهای دختر جوان بود. سعی کردم او را ساکت کنم اما هر لحظه صدایش را بالاتر می‌برد و این موضوع باعث شد تا او را تهدید کرده و بترسانم تا ساکت شود. اما بی فایده بود تا دراوج عصبانیت ضربه‌ای به او زدم که بی‌حرکت روی زمین افتاد.اول فکر کردم شوخی می‌کند و چشم‌هایش را بسته است.اما هر کاری کردم بیدار نشد ؛ نبض‌اش را گرفتم‌ که متوجه شدم فوت کرده است.

انتقال جسد به باغ

وقتی اطمینان پیدا کردم او مرده ترس به جانم افتاد. برای دقایقی شوک زده و گیج شده بودم ونمی دانستم چه کاری باید انجام دهم. سرانجام به این فکر افتادم که جسد را سربه نیست کنم. وقتی همه جا خلوت شد او را به داخل خودروام انتقال دادم. بعد از آن جسد را به باغی در منطقه «سمسکنده» در شرق ساری بردم. آنجا گودالی حفر کرده و جسد را دفن کردم. البته قبل از اینکه تلفن همراهش را معدوم کنم، با آن پیامک خداحافظی برای خودم ارسال کردم.

نبش قبر

پس از این اعتراف‌ها، با دستور بازپرس جنایی، کارآگاهان به همراه تیمی از پزشکی قانونی و آتش‌نشانی ساری خود را به باغ رساندند وبعد از حفر گودال، جسد دختر ناپدید شده را از زیر خاک بیرون کشیدند. سپس به دستور بازپرس ویژه قتل، جسد برای تعیین علت و زمان دقیق جنایت به پزشکی قانونی انتقال یافت. متهم نیز تا انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار پلیس جنایی آگاهی مازندران قرار گرفت.سرهنگ پهلوان -رئیس پلیس آگاهی مازندران- با اعلام این خبر هشدار داد: «خانواده‌ها همواره باید مراقب رفت و آمدها و ارتباطات فرزندانشان با افراد دیگر باشند. در این پرونده می‌بینیم دختر اراکی با اینکه 4 سال در ساری شرکت تجاری داشته ولی متأسفانه والدینش حتی نشانی او را نمی‌دانستند.

خانواده‌ها تصورشان بر این است که وقتی فرزندشان دانشگاه رفت و درس خواند دیگر می‌تواند مستقل شود و نیازی به ارتباط عاطفی با خانواده ندارد. اما آنها باید بدانند که فرزند تا زمانی که زنده است و سایه پدر و مادر را بالای سردارد، هر قدر هم سن‌اش زیاد شود باز هم همان نقش فرزند را دارد.اگر در ایجاد شراکت میان این دو مهندس، خانواده‌ها هم ورود کرده و راهنمایشان می‌شدند شاید امروز شاهد بروز چنین اتفاق ناگواری نبودیم.

منبع: روزنامه ایران ارسال به تلگرام

منبع: مشرق

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۵۶۱۶۹۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم

به گزارش خبرآنلاین چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگی‌ام را به تو می‌گفتم هرچند گذشته‌ها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.

روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پرونده‌ای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بی‌مقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی می‌خواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرف‌ها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید این‌طور من متوجه نمی‌شوم ماجرای زندگی شما چیست آهسته‌تر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین می‌گفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاری‌ام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی می‌کند و اینجا تنها زندگی می‌کند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانه‌ای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه می‌شدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق می‌خواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرف‌های همسرت را تأیید می‌کنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا این‌طوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی می‌کند من در هفته یک روز او را می‌بینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که این‌طوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. می‌خواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و می‌خواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران می‌کنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمی‌توانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرف‌های این زوج جوان را شنید، گفت می‌دانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.

23302

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198

دیگر خبرها

  • زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
  • دست‌درازی به دختر خردسال توسط پدر | مادر با مفتول شوهرش را کشت!
  • کمک فوری برای جراحی این مادر سرطانی
  • ختم غائله‌ی شهرنو ؛ «چند نفر از خانم‌های‌ خیلی جوان اش را به کارمندان خودمان دادیم»
  • عاقبت رؤیافروشی؛ واکنش کاربران شبکه‌های اجتماعی به ابراز ندامت اشکان خطیبی
  • جراحت جوان با غیرت برای دفاع از ۳دختر نوجوان
  • تمجید سخنگوی دولت از بانوی ورزشکار ایرانی بابت رکوردشکنی در آسیا
  • دفاع جوان کاشمری از ۳ دختر نوجوان در مقابل اراذل‌واوباش
  • چاقو خوردن جوان کاشمری بخاطر دفاع از ۳ دختر در مقابل اراذل
  • دفاع جوان کاشمری از ۳ دختر در مقابل اراذل