Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فردا»
2024-04-30@18:09:13 GMT

راز قتل عام خانوادگی در سینه بازمانده ۱۰ ساله +عکس

تاریخ انتشار: ۳۰ شهریور ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۷۹۳۲۵۵

راز قتل عام خانوادگی در سینه بازمانده ۱۰ ساله +عکس

مرد میانسال به خاطر سوءظن همسر برادرش و دختر چهار ساله او را کشت. زنده ماندن دختر 10 ساله این خانواده راز این جنایت را فاش کرد.

جام‌جم: ساعت 21 و 13 دقیقه سه‌شنبه یکی از ماموران کلانتری 152 خانی‌آباد با بازپرس محسن مدیر روستا، کشیک قتل دادسرای جنایی تهران تماس گرفت و از کشف اجساد مادر و فرزندی خبر داد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


دختر ده ساله این خانواده هم مجروح شده بود. در این مرحله بازپرس جنایی همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران،تیم بررسی صحنه جرم و کارشناسان پزشکی قانونی به طبقه سوم خانه‌ای در کوچه محتشم حوالی پاسگاه نعمت‌آباد تهران اعزام شدند. آنها با ورود به محل جنایت مشاهده کردند جسد غرق در خون زنی جوان کنار جسد دختر خردسالش افتاده است.

وسایل خانه به هم ریخته نبود و به نظر می‌رسید عامل جنایت با قربانیان آشنایی داشته و براحتی وارد خانه شده است. هیچ وسیله‌ای از آنجا سرقت نشده بود. بررسی‌های کارشناسان صحنه جرم پلیس آگاهی نشان می‌داد زن 29 ساله بر اثر اصابت ضربه‌های متعدد چاقو از پای درآمده و دختر چهار ساله‌اش که آیین نام داشت و کم‌توان ذهنی بود بر اثر ضربه‌ای که به گلویش اصابت کرده، فوت کرده است.ماموران به تحقیقات از همسایه‌ها پرداختند که معلوم شد، دختر ده ساله این خانواده به نام آذین نیز با ضربه‌های چاقو زخمی و به بیمارستان منتقل شده است. با هماهنگی قضایی اجساد مادرو کودک به پزشکی قانونی منتقل شد.

پدر خانواده به افسر تحقیق گفت: هشت سال قبل از یکی از شهرهای غربی کشور برای کار و زندگی به تهران آمدیم. از یک سال پیش نیز به این خانه اجاره‌ای آمدیم و طبقات دوم و سوم در اختیار خودمان بود. من در حجره میوه و تره‌بار تهران کار می‌کنم و گاهی پیش می‌آمد که به خاطر شرایط کاری‌مان یکی دو شبی خانه نروم و خانواده ام تنها می‌شدند.

وی افزود: شب گذشته نیز به خاطر کارم در حجره ماندم. همسر و دو فرزندمان سه روزی می‌شد که از شهرستان بازگشته بودند. در محل کارم بودم که همسایه‌ها با من تماس گرفتند و از مرگ همسر و یکی از دخترانم و زخمی شدن دختر دیگرم خبر دادند. با شنیدن این خبر شوکه شدم و بسرعت خود را به خانه‌مان رساندم. خواهر زنم، همسایه طبقه اول و چند همسایه دیگر را دیدم. آتش‌نشانی و پلیس هم آمده بودند. در آنجا متوجه شدم خواهرزنم از صبح هر چه با خانه‌مان تماس گرفته نتوانسته با خواهرش حرف بزند. نگران شده و به اینجا آمده، اما همسرم در را روی او باز نکرده بود. زنگ طبقه اول را زده که او نیز اعلام کرده، صدای آنها را از شب قبل نشنیده و حتی بچه‌ها را ندیده که برای بازی با دختران همسایه به خیابان بروند. آنها سپس با آتش‌نشانی تماس گرفته و درخواست کمک کرده بودند آتش‌نشانان هم پس از ورود به خانه با جسد غرق در خون همسر و دخترم روبه‌رو شده بودند.تیم جنایی در ادامه به تحقیق از همسایه دست زدند تا شاید ردی از عامل جنایت پیدا کنند که یکی از همسایه اعلام کرد حدود 4 صبح صدای فریاد شنیده و بعد از آن مردی را دیده که کت بلند به تن داشته و به آرامی در خانه مقتولان را بسته و بسرعت از محل دور شده است. همین سرنخ کافی بود که ماموران اطمینان یایند او همان قاتل فراری است. این در حالی بود که دختر ده ساله خانواده هم پس از بهبود نسبی حالش اعلام کرد، «عمو احمد ما را با شمشیر زد.»

با شناسایی هویت قاتل 57 ساله در محل قتل شناسایی و قبل از فرار دستگیر شد متهم میانسال پس از چند ساعت سکوت، دیروز صبح به قتل دو عضو خانواده برادرش و زخمی کردن دختر ده ساله او اعتراف کرد و مدعی شد به خاطر سوءظن دست به این جنایت زده است.

متهم به قتل برای ادامه تحقیقات به شعبه ششم بازپرسی دادسرای جنایی تهران منتقل شد و به قاضی پرونده گفت: تصور می‌کردم همسر برادرم با مردی ارتباط دارد. از برادرم خواستم رفتار او را درست کند که این کار را نکرد، آن روز هم به خانه‌شان رفتم و زمانی که برادرم در خانه نبود، به جان خانواده‌اش سوء قصد کرده و دو عضو خانواده او را کشتم و دختر ده ساله‌اش را نیز زخمی کردم.

وی افزود: شاید اگر برادرم به حرف‌هایم گوش می‌داد و موضوع را جدی می‌گرفت و همسرش را طلاق می‌داد تا از زندگی‌اش بیرون برود، اکنون دست من به خون خانواده‌اش آغشته نمی‌شد. دلم به حال دختر چهار ساله کم توان ذهنی برادرم می‌سوزد که ناخواسته باعث مرگ این کودک بی‌گناه شدم. من به آخر خط زندگی‌ام رسیدم. دیگر همه چیزم را از دست داده‌ام، مرا زودتر مجازات کنید. قصاصم کنید تا زودتر بمیرم، نمی‌خواهم زنده بمانم.

متهم به قتل با صدور قرار بازداشت موقت روانه اداره دهم پلیس آگاهی تهران شد. تحقیقات از او در حالی ادامه دارد که قرار است متهم برای مشخص شدن سلامت روانی به پزشکی قانونی معرفی شود. علاوه برآن مردی که متهم مدعی است با عروس خانواده در ارتباط بوده برای رازگشایی از دیگر ابعاد پرونده تحت تعقیب پلیس قرار گرفت.

گزارش خبرنگار ما حاکی است، آخرین بازمانده این جنایت هولناک عصر دیروز تحت عمل جراحی قرار گرفته است. او همچنان با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند. قرار است عامل جنایت هم برای بررسی سلامت روانی به پزشکی قانونی منتقل شود.

کسی حرف‌هایم را باور نکرد

احمد متهم میانسال آرام و خونسرد روی صندلی مقابل قاضی پرونده نشسته بود. هر از گاهی به یاد دختر چهار ساله کم‌توان ذهنی برادرش اشک می‌ریخت و فریاد می‌زد: فقط برای مرگ این دختر بی‌گناه ناراحتم.

چه کاره هستی؟

با وانتم در میوه تره‌بار بار میوه و سبزی جابه‌جا می‌کنم.

ساکن تهرانی؟

نه. در یکی از شهرهای غربی کشور زندگی می‌کنم. همسر و سه فرزندم در آنجا زندگی می‌کنند و سه بچه دیگرم ساکن تهران هستند. دو هفته یک بار برای سرکشی و دیدن خانواده‌ام به شهرمان می‌رفتم و می‌آمدم.

سابقه کیفری داری؟

نه. تا به حال پایم به کلانتری باز نشده است.

اعتیاد یا مشکلات روحی نداری؟

نه. حالم خوب است و اعتیاد ندارم.

با برادرت اختلاف داشتی؟

نه. اختلافم با همسرش بود.

چرا؟

گمان می‌کردم عروسمان با مردی غریبه ارتباط داشت.

موضوع را به برادرت گفتی؟

بله او حرف‌هایم را قبول نمی‌کرد و مدام می‌گفت اشتباه می‌کنم. همسرش با آن مرد که دوست خانوادگی‌شان است، ارتباطی ندارد و من دچار سوء ظن شده‌ام.

چطور فهمیدی که عروس خانواده با این مرد در ارتباط است؟

زمانی که به خانه آنها رفتم، متوجه شدم خودروی دوست برادرم مقابل خانه آنها پارک شده که او به محض مطلع شدن از حضورم سراسیمه آنجا را ترک کرد. از اطرافیان و همسایه‌ها متوجه شدم او به این خانه در رفت و آمد است. همین موضوع اگر در فامیل پخش می‌شد آبرویمان می‌رفت.

چرا تصمیم به قتل گرفتی؟

اول می‌خواستم جان برادرم، همسرش و آن مرد غریبه را بگیرم. بنابراین سراغ دو نفر از اقوامم رفتم، ماجرا را به آنها گفتم و خواستم با من همراه شوند تا آنها را به قتل برسانم که کمک نکردند و من تنها شدم. بعد تصمیم گرفتم حالا که نمی‌توانم هر سه نفر آنها را بکشم، فقط آن مرد غریبه را به قتل برسانم. دوشنبه شب متوجه شدم برادرم در حجره می‌ماند و به خانه نمی‌آید. همان موقع فرصتی به من دست داد تا نقشه قتل آن مرد را اجرا کنم. ساعت 23 دوشنبه به مقابل خانه برادرم رفتم که متوجه شدم خودروی پژوی همان مرد غریبه در مقابل خانه آنها پارک شده است. چاقویی تهیه کردم. نزدیک 4صبح سه‌شنبه با کلید یدک در خانه را باز کرده و وارد آپارتمان آنها شدم. دیدم از آن مرد خبری نیست. همین که داشتم خانه را جست‌وجو می‌کردم همسر برادرم بیدار شد.

بعد چه شد؟

از او خواستم از زندگی برادرم بیرون برود و طلاق بگیرد. بعد یک ضربه با چاقو به وی زدم. تهدیدش کردم که ساکت باشد، در غیر این صورت ضربه‌های بعدی را می‌زنم. دختر کوچک‌ترش که کم‌توان ذهنی بود، کنارش خوابیده بود و دختر ده ساله‌اش آن‌طرف‌تر بود. عروسمان با من درگیر شد تا با داد و فریاد کمک بخواهد که من ضربه‌های بعدی را با چاقو به او زدم. ابتدا دختر ده ساله‌اش بیدار شد و مرا دید.

او را هم با چاقو زدی؟

برادرزاده ده ساله‌ام به سمتم آمد تا مانع فرارم شود که او را با چاقو زدم. همسر برادرم با بدن زخمی در تلاش برای نجات دخترانش بود که ضربه‌ای به سمتش پرت کردم و تیغه چاقو به گردن دختر چهار ساله اصابت کرد.

چطور دستگیری شدی؟

برای این که ردی از من نماند دستکش دستم کرده بودم. زمانی که در تماس برادرم به خانه او رفتم، دیدم ماموران و بازپرس دادسرا آمده است. آنجا خیلی شلوغ بود که شروع کردم به گریه کردن. برادرم با من دعوا کرد. گمان نمی‌کردم آذین برادرزاده‌ام قبل از بیهوشی و انتقال به بیمارستان نام مرا به پلیس لو داده باشد.

می‌دانی چه حکمی در انتظارت است؟

حکم قصاص. از مرگ نمی‌ترسم. زودتر مرا قصاص کنید.

وحشت همسایه‌ها از جنایت

یک روز بعد از جنایت زنان همسایه در اطراف محل قتل ایستاده‌اند. باور این جنایت تلخ برای آنها سخت است. دختران خردسال آنها که با آذین و آیین همبازی بودند، به حال آن دو گریه می‌کنند و با تعجب و ترس به خانه آنها نگاه می‌کنند.

یکی از زنان همسایه به جام‌جم گفت: نیمه شب صدایی از خانه همسایه شنیدم، شوهرم به خیابان رفت کسی را ندید و بازگشت. 4 صبح از پشت پنجره مردی را دیدم که کلاه داشت و کت بلندی پوشیده بود، از آن خانه بیرون آمد و فرار کرد. به ماجرا شک کرده و به پلیس زنگ زدیم. ماموران آمدند، اما کسی در خانه را باز نکرد و رفتند. نزدیک ظهر دوباره به پلیس زنگ زدیم که آمدند، اما این بار هم کسی در را باز نکرد تا این‌که ساعت 20، خاله آذین به محل زندگی آنها آمد و با کمک آتش‌نشانان در خانه را باز کرد، بعد هم راز این جنایت فاش شد.

منبع: فردا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.fardanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فردا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۷۹۳۲۵۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم

به گزارش خبرآنلاین چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگی‌ام را به تو می‌گفتم هرچند گذشته‌ها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.

روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پرونده‌ای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بی‌مقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی می‌خواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرف‌ها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید این‌طور من متوجه نمی‌شوم ماجرای زندگی شما چیست آهسته‌تر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین می‌گفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاری‌ام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی می‌کند و اینجا تنها زندگی می‌کند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانه‌ای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه می‌شدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق می‌خواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرف‌های همسرت را تأیید می‌کنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا این‌طوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی می‌کند من در هفته یک روز او را می‌بینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که این‌طوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. می‌خواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و می‌خواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران می‌کنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمی‌توانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرف‌های این زوج جوان را شنید، گفت می‌دانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.

23302

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198

دیگر خبرها

  • جست‎جو برای یافتن دختر ۴ ساله در کلاله
  • جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمی‌دهم مگر به شرط...
  • کشف تاریخ ۴۵۰۰ ساله در زابل
  • زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
  • دست‌درازی به دختر خردسال توسط پدر | مادر با مفتول شوهرش را کشت!
  • حسرت ۶ ساله پرسپولیس در خانه مقابل سپاهان!
  • قتل دختر اصفهانی مبتلا به اتیسم به دست مادرش
  • راز قتل دختربچه ۱۱ ساله اصفهانی فاش شد
  • دختر شاعر فلسطینی مانند پدرش کشته شد
  • نقش زنان در معنابخشی به زندگی خانوادگی و اجتماعی